هادم (ويرانگر)
هادي (رهنما- مرشد - رسانا)
هادي الکتريسيته (رسانا)
هاديه (عصا)
هار (رشته مرواريد- سگ گيرنده)
هارب (گريزنده - گريزان- گريخته)
هارپ (ساز سيمي که با دست نواخته مي شود- چنگ)
هارمونيک (جور- هم آهنگ)
هاروت (نام فرشته اي که به غضب خدا گرفتار شد)
هارون (نام برادر حضرت موسي)
هاشور (پرداخت با قلم)
هاک يا هاگ (تخم- تخم مرغ- اسپر)
هاکول (سم الفار- مرگ موش- زرنيخ سفيد)
هال - آل (سراب)
هالتر (ميله ورزش)
هاله ماه (شاي ورد- خرمن)
هامش (حاشيه کتاب)
هامون (قاع- دشت- صحرا- هامن)
هامي (حيران)
هاوشت (روحاني زرتشتي - مغ)
هاون (مهراس- يانه- مرداس)
هاويه (جهنم- دوزخ)
هاي و هوي جنگ (سورن)
هبر (چرک- ريم زخم)
هبک (کف دست- بسکون)
هبل (نام بتي)
هبوب (وزش باد)
هبوط (فرود آمدن)
هتاک (پرده در)
هجا (دشنام دادن)
هجوم (يورش- حمله)
هجي کردن حروف (هجا)
هدف و مقصود (غرض)
هدم (خراب کردن- ويران کردن)
هديه (ساروي- کادو)
هديه چهره گشايي (رونما)
هر (گربه)
هرا (بانگ و آواز مهيب)
هراش (قي - استفراغ)
هر بند انگشت دست يا پا (پک)
هرثمه (شير درنده)
هرج و مرج (آنارشي- بلبشو)
هرج و مرج خواه (آنارشيست)
هرج و مرج طلبي (آنارشيسم)
هر چيز پست و زبون (هلاشم)
هر چينه از ديوار گلي (داي)
هرد (زرچوبه- زعفران)
هرزه و ولگرد (دله)
هرشه (لبلاب- عشقه)
هر طبقه از زمين (اشکوب)
هر فصل کتاب (باب)
هرکول (پهلوان- مرد قوي)
هرم (پير- فرتوت)
هرماس (شير درنده)
هر موجود زنده (ديار)
هرو (شجاع- دلير)
هر واحد از شاخه درخت (صنو)
هر واحد از شاخه درخت (صنو)
هروانه (بيمارستان- تيمارستان)
هروله (تند رفتن)
هره (گربه ماده)
هر هفت (آرايش)
هرير (زوزه سگ)
هريره (گربه کوچک ماده)
هر يک از موعدان دين زرتشتي (سوشيانت)
هر يک از نمک هاي اسيد سيتريک (نيترات)
هرين (بانگ مهيب- هرا)
هزار پا (حريش)
هزار (بلبل- عندليب)
هزار کيلو (تن)
هزج (صداي رعد)
هزل (مزاح- شوخي)
هزم (شکست دادن)
هزيان (يان)
هزيمت (شکست خوردن)
هسته انگور (تکژ)
هشت پا (اختاپوس)
هشتن (گذاشتن)
هفته (اسبوع)
هفته بازار (گوراب)
هفته نامه ورزشي آ اس رم (لاروما)
هفته نامه ورزشي ايتاليا (ريگوره)
هلاک شدن (وبق)
هلاک شده (ماري)
هلاک يا هلاکت(ضل)
هلوي خشک (برگه)
هلهله شادي (هورا)
هليس (پروانه ماشين- مارپيچ- پروانه هواپيما)
هليم (چسبنده)
هليو تراپي (معالجه با آفتاب)
هم (قصد- اراده- اندوه)
هم اکنون (حالا- حال- الان)
همان اهورا مزدا است (هرمزد)
همان جد رستم (نيرم)
همان شوهر (شوي)
همانندي (شباهت)
هماهنگي (انسجام)
هم جنس (متجانس)
همداستان برهمن (راي)
همدستي (شراکت)
همدم (انيس- يار)
همراه اصول (ادا)
همراه تب (لرز)
همراه دبدبه (کب کبه)
همراه دست (پا)
همراه رفت (آمد)
همراه شکلک (ادا)
همراه شلوار (کت)
همراه شمع وگل (پروانه)
همراه صرف (نحو)
همراه عروس (ينگه)
همراه کشت (زرع)
همراه کوپال (يال)
همراه گل (لاي)
همراه گل (شمع)
همراه و هم سخن (هم داستان)
همزمان و معاصر (هم دوره - هم عصر)
همرزم ستارخان (باقرخان)
همزن (ميکسر)
همزه (عيب جو - غماز- سخن چين)
همزه دار (مهموز)
همسر آدم (حوا)
همسر استالين (ناديااليلويوا)
همسر اسکندر (روشنک)
همسر بهرام گور (پورک)
همسر داريوش بزرگ (آتوسا)
همسر دوک (دوشس)
همسر زن (شو)
همسر زنده ياد جلال آل احمد (سيمين دانشور)
همسر شاه جهان حاکم هند (ممتاز محل)
همسر فرعون (آسيه)
همسر مرد (زن)
همسر و جفت (همتا)
همسر هيتلر (اوابراون)
همسر يعقوب (ليا- راحيل)
همشيره (خواهر)
هم عهد (فدرال)
همگاني (عام)
هملخت (کفش- موزه- چرم کفش- تخت کفش)
هم ميهن (هم وطن)
هم نام (اداش)
همنشين (نديم- هم دم)
همنشين برهمن (راي)
همنشين صاد (ضاد)
همنشين هاج (واج)
هم وزن (هم سنگ)
همه (کل)
هميشگي (دايم- خلد)
هميان (کيسه پول- انبان)
هنجار (راه - روش- طريق-قاعده- طرز)
هندل (دسته- قبضه)
هندوستان قديم (بهارات)
هنر (صنعت- فن- پيشه)
هنر تئاتر (سينما)
هنر جو (کار آموز)
هنرپيشه آمريکايي فيلم شير و باد (برگن)
هنر پيشه امريکايي لوک خوش شانس (نيومن)
هنر پيشه مرد قدرتمند (جين آرتور)
هنر پيشه معروف سينماي وسترن (جان وين)
هنر پيشه نقش تارزان (ويس مولر)
هنرمند (فنان)
هنرمند فرانسوي (لويي بارو)
هنر فرنگي (ارت)
هنرمند فيلم دزد بغداد (سابو)
هنرمند و نقاش قرن شانزدهم ايتاليا (لئوناردو داوينچي)
هنگ (گروه- قوم- قبيله- سپاه)
هنگام عصر (ايوار)
هنگام مرگ (اجل)
هنگام موعود (ميعاد)
هنوز بيگانه (يت)
هواپيماي روسي (سوخو- ميگ)
هواپيماي عجول (جت)
هواپيماي کارتوني (جيمبو)
هواجس (آرزوها)
هواسنج (بارومتر)
هوان (خواري- ذلت- سستي- سبکي)
هوا نورد (آوياتور - خلبان)
هواي فرار(پس)
هواي متحرک (باد)
هواي مرطوب (شرجي)
هود (يهود- آتشگيره)
هودج (عماري- کجاوه)
هورمون غده فوق کليوي (آدرنالين)
هوس زنان آبستن (آرزوانه- ويار)
هوس ها (اهوا)
هوشمند (داهي)
هوشيار (نبيل- بيدار)
هول (خوف- ترس- بيم)
هوله (آبچين)
هوو (اموسني-وسني- بنج)
هويج (زردک- گزر)
هويد (جهاز شتر)
هويدا و آشکار (وغست- نمايان)
هياهو (جنجال- غوغا)
هياهوي جنگ (دوربرد)
هيبت داوران (ژوري)
هيجا (جنگ و کارزار)
هيدخ (اسب جوان تند و تيز)
هيدروسفر (آب کره)
هيدروفيل (ابدوستي)
هيدروکربني با شش اتم کربن (هگزان)
هيراد (خوشرو)
هيربد (پيشواي مذهبي- قاضي زرتشتي- هربد)
هيضه (قي- اسهال)
هيکل (اندام- ريخت - جثه - تنه)
هيلا (باشه- قرقي)
هيمه (هيزم)
هيولا (ديو)
هيهات (دور است)
هيون (شتر تندرو)